نظر شما چیست؟
خاله سوسکه دامنی گلدار و چین چین از بازار خریده بود. خو شحال و خندان، به خانه اش میرفت که عمه عقرب سرِ راهش سبز شد. عمه عقرب نگاهی به نایلونی کرد که دست خاله سوسکه بود، بعد گفت: « به به! خاله از کجا می آید، به کجا می رود»؟
خاله سوسکه با خو شحالی گفت: از « بازارمی آیم و به خانه می روم.»
صفحات کتاب :
51

کتاب های مشابه سروش کودکان اسفند 98