نظر دیگران

نظر شما چیست؟
سهیل برای خودش دست بلندی زد. بعد، با خو شحالی پرید هوا و گفت: «هورا!! »
او توی دفتر نقاشی اش، لاک پشت تپلی با چشمهای درشت کشیده بود. اسمش را هم گذاشته
بود: «لاکولاتی .»

لاکولاتی روی لاکش یک عالمه شکلات داشت. شکلا تها را هم با روبا نهای صورتی بسته بندی
کرده و برای سهیل آورده بود.

سهیل نقاشی اش را بادقت نگاه کرد. بعد، به لاکولاتی گفت: «شکلا تهایی که آورده ای، چه
مزه ای میدهد؟ »

لاکولاتی با چشمهای درشتش به سهیل نگاه کرد. گفت: «دلت شکلات می خواهد، سهیل؟ »
صفحات کتاب :
52

کتاب های مشابه سروش کودکان بهمن 98