کتاب مدرسه زندگی اثری از آلن دوباتن فیلسوف معاصر است که توسط مطهره ابراهیمزاده به فارسی ترجمه شده و به همت انتشارات آلاچیق کتاب به بازار عرضه شده است.
دوباتن مدرسهای را با عنوان آموزشگاه زندگی و با هدف ایجاد زندگی رضایتبخش برای مردم تاسیس کرد. آثار منتشر شده از سوی این آموزشگاه کمک میکند تا خوانندگان درک بهتری از خود پیدا کنند و جنبههای مختلف زندگی خود را بهبود ببخشند. آلن دوباتن در کتاب «مدرسه زندگی» تلاش میکند تا معنای زندگی را کشف کند. او اعتقاد دارد همه ما باید درخصوص جستوجوی معنای زندگی قدم برداریم.
زندگی معنادار به زندگی شاد نزدیک است، اما تفاوتهای اساسی نیز با آن دارد. معنای زندگی هر شخصی با توجه به توانمندیهای او از دیگران متفاوت است. با مطالعه کتاب «مدرسه زندگی» درمییابیم فعالیتهای معنادار آنهایی هستند که ارزش بسیاری برایشان قائل هستیم و با شدت بیشتری دلتنگشان میشویم. با خواندن این کتاب یاد میگیرید چگونه احساسات خود را درک کنید، به عشق پایدار دست یابید، در کارتان به موفقیت برسید و بر احساس گناه یا شرمندگی غلبه کنید.
این کتاب به شما میگوید اینکه فکر کنیم برای رسیدن به بلوغ احساسی باید یک زندگی کامل و بینقص داشته باشیم، افسانه است و باید این باور غلط را کنار بگذاریم.
کتاب «مدرسه زندگی» راهنمایی است برای رسیدن به زندگی موفق؛ همان زندگیای که همه ما مشتاق و لایق آن هستیم.
جوامع مدرن عمیقاً خود را وقف آموزش کردهاند. آنها سازوکارهای مناسب و لازم برای آموزش دادن حرفههای آموزش دادنی و پوشش دادن موضوعات قابل تحقیق را در اختیار دارند. ما به شیوهای مؤثر خلبانان، جراحان مغز و اعصاب، دبیران و دندان پزشکان را آموزش دادهایم. همچنین درسهایی را به آنها میآموزیم مانند اینکه در زبان فرانسوی ماضی بعید بیقاعده است یا در برخی کتابها دربارۀ ویژگیهای رسانایی آلیاژهای فلزی صحبت میکنیم. ما منحصراً خیلی باهوشتر از حیوانات معمولی مثل موش کور یا مرغ ماهیخوار نیستیم؛ اما مهارت خاصمان انتقال دادن حجم عظیم دانستهها به نسل های بعدی است. کندذهنترین ما میتواند در عرض چند ساعت، ایدههایی ارائه دهد که دستیابی به آن ها برای اندک نوابغ بینظیر جهان یک عمر زمان برده است.
اما نکته این است که ما در خصوص موضوعاتی که میپنداریم، امکان یادگیری آنها را داریم، بسیار گزینشی عمل میکنیم. گرایش ما به شکلی چشمگیر به سمت موضوعات مادی و علمی و فنی رفته و از موارد روانشناختی و هیجانی دور شده است. بیشترین نگرانی ما این است که مبادا نسل آینده به ریاضیات مسلط نباشد؛ در حالی که کمترین دغدغهمان درمورد تواناییهایی است که برای تشکیل خانواده و عشق ورزیدن نیاز دارد. ما زمان زیادی را صرف یادگیری درمورد لایههای سازندۀ زمین و فرایند شکلگیری ابرها میکنیم؛ ولی زمان نسبتاً کمی را برای درک احساس خشم و خجالت صرف میکنیم.