نظر شما چیست؟

معرفی کتاب ام‌علاء

کتاب ام‌علاء، اثر سمیه خردمند؛ به روایت زندگی ام‌الشهداء فخرالسادات طباطبایی می‌پردازد. داستان زنی که از سختی‌های مختلف به سعادت رسیده است. زنی به نام فخرالسادات طباطبایی که در نجف متولد شد و بعد از هم‌جواری با حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام و بعد از بسته‌شدن چشمانش، برای همیشه در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها آرام گرفت.

گزیده کتاب ام‌علاء

طعم محبت
بهجت خانم (اُم احمد)
چند سالی بود که در خانه‌ی مادرشوهرم زندگی می‌کردم. با هم می‌پختیم و دور یک سفره غذا می‌خوردیم، ساده و صمیمی. اما شرایطی پیش آمد که مجبور شدیم که از خانه‌ی پدرشوهر و مادرشوهرم برویم. همسرم در به در دنبال خانه می‌گشت. به هر کجا که سر می‌زد، یا خانه خوب نبود یا شرایط مالی ما جور در نمی‌آمد. ابواحمد هر شب خسته و نگران می‌رسید خانه. با اینکه توی دلم آشوب به پا بود، اما با حرف‌ها و امیدهایم آرامش می‌کردم. چند روز گذشت و هنوز خانه‌ای پیدا نکرده بود. یک عصر تابستانی، عبایم را پوشیدم. ام‌علاء ماهی یک بار مجلس روضه بر پا می‌کرد. همه‌ی دخترها و عروس‌ها و نوه‌هایش هم می‌آمدند. خودش برایمان روضه‌ی ترکی و عربی و گاهی فارسی می‌خواند. صدای سوزناکش را دوست داشتم. هنوز جمله‌ی «ای یاور شاه شهیدان» که با سینه زنی می‌خواندیم در ذهنم تکرار می‌شود. روضه که تمام شد، خیلی‌ها رفتند. دلم خیلی گرفته بود. هر بار که ام‌علاء را می‌دیدم، غم‌هایم فراموش می‌شد. با استکانی چای آمد کنارم. من خیلی جوان‌تر بودم و از این محبت ام‌علاء شرمنده شدم. احوال دایی ابوعلاء را پرسیدم و فهمیدم بعد از شهادت عزّالدین، کمی شکسته شده. غم توی صورتم پررنگ‌تر شد. زن دایی پرسید: «چی شده، بهجت؟!»
گفتم: «هیچی.»
با خنده گفت: «بهجت یعنی شادی. نبینم غم توی صورتت باشه.»
گفتم: «ابواحمد دنبال خونه می‌گرده، زن دایی! ولی هرچی می‌گرده پیدا نمی‌کنه.»
دست گرمش را گذاشت روی دستم. با مهر نگاهم کرد و گفت: «نگرانی نداره، مادر!»
از جا بلند شد، چند قدمی توی اتاق برداشت. در فکر بود. رفت توی آشپزخانه و برگشت دوباره نشست کنارم. لبخندش پررنگ‌تر از قبل بود و نگاهش برّاق‌تر.. .

کنگره :
‏‫‬‮‭PIR۸۳۴۲
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
۹۵۳۹۸۴۲
شابک :
‏‫‭978-622-285-270-2‬
سال نشر :
1402
صفحات کتاب :
272

کتاب های مشابه ام علاء