امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
15,000
نظر شما چیست؟
پرسیدم «این یکی چشه؟» گفتند «ترکش خورده زیر بغلش. زخمش کوچیکه.» رفتم سراغ آن هایی که زخمشان بزرگ بود. وقتی برگشتم بالای سرش، خواب بود. صداش زدم «اخوی... اخوی پاشو. ببینم کجاته؟ درد نداری؟... اخوی.» دستش را بلند کردم زیر بغلش را ببینم. دستش شده بود عین یخ. پایین زخمش یک باریکه ی خون خشک شده بود. پتوی زیرش هم، خون خالی.
در این مجموعه خاطرات بسیاری نقل شده است. نه همه ی خاطرات و نه حتا آن ها که خوش تر بوده اند؛ که سروکار پزشک بیش از هر چیز با زخم است و درد.
صفحات کتاب :
105
کنگره :
‫‬‭DSR1628‫‭‭/ر9 10.ج 1389‬
دیویی :
955/08430922
کتابشناسی ملی :
2019642
شابک :
978-964-7529-29-7
سال نشر :
1389

کتاب های مشابه پزشکان