امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
5,500
نظر شما چیست؟
کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد، اثر گابریل گارسیا مارکز، روایت روزگار سرهنگ پیری است که سال ها در انتظار رسیدن نامه ای از طرف دولت به سر می برد تا برای شرکت و خدمات اش در یک جنگ داخلی بسیار قدیمی مبلغی به عنوان مقرری برای او در نظر گرفته شود.

سرهنگ در حالی که در شرایط بسیار وخیم مالی قرار دارد (مانند شرایط مارکز در حین نوشتن اثر) تصمیم دارد تا با مقرری مورد انتظار علاوه بر ترتیب دادن یک زندگی آبرومندانه برای خودش و همسرش، خروس جنگی پسرش که چند ماه پیش حین توزیع مخفیانه اعلامیه های ضد دولتی کشته شد را نیز پرورش دهد. انتظار او برای دریافت نامه مزبور ادامه می یابد و آن نامه هرگز به دست او نمی رسد.

او که به پیروزی خروس جنگی به چشم نوعی انتقام مرگ پسرش نگاه می کند در شرایط سختی قرار می گیرد که وادار به انتخاب راهی میان زندگی سخت و حفظ و پرورش خروس برای انتقام یا فروش خروس برای ادامه زندگی می شود.

مارکز، کتاب کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد را در ۱۹۵۷ در پاریس نوشت؛ در حالی که به لحاظ مالی در شرایط بدی قرار داشت. این اثر در ۱۹۶۱ میلادی منتشر شد. این رمان کوتاه داستان انتظار افراد برای ایجاد تغییری نومیدانه در زندگی آن هاست. مارکز شخصیت سرهنگ این رمان را از سرگذشت پدربزرگ اش که از سرهنگ های درگیر در جنگ های داخلی کلمبیا بود الگو برداری کرده است.

گابریل گارسیا مارکز (Gabriel Garcia Marquez) بزرگ ترین نویسنده ی کلمبیا و نام آورترین نویسنده ی جهان و برنده ی جایزه ی ادبی نوبل سال ١۹۸۲، در ششم ماه مارس ١۹۲۸ میلادی، در دهکده ی آراکاتاکا در منطقه ی سانتاماریای کلمبیا متولد شد و تا سن هشت سالگی، در این دهکده، نزد مادر بزرگش زندگی کرد. در سال ١۹۴١ اولین نوشته هایش در روزنامه ای به نام خوونتود که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود، منتشر شد. تحصیلات دبیرستانی او با وقفه روبه رو گشت و گارسیا مارکز، یک سال به سوکو رفت.

در آوریل ١۹۶١ به مکزیک رفت و با زن و فرزند دو ساله اش زندگی کرد. برای فیلم های سینمایی فیلمنامه نوشت. همچنین دستنویس داستان ساعت شوم را به مسابقه ی ملی رمان که در بوگوتا توسط شرکت نفت اسو ترتیب یافته، فرستاد و جایزه ی اول را از آن خود کرد.

در سال ١۹۶۲ کتاب «کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد» وی در مکزیک منتشر شد. اولین روایت پاییز پدر سالار را هم در همین سال نوشت. در سال ١۹۶۵، نوشتن صد سال تنهایی؛ را آغاز کرد. و در آوریل ١۹۶۸، صد سال تنهایی در بوئنوس آیرس منتشر شد و به موفقیتی فوری و چشمگیر رسید طوری که کتاب به طور مداوم تجدید چاپ می شد.

در بخشی از کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد (No one writes to the colonel and storie) می خوانیم:

در همان شب، به اتفاق هم در یک نمایش روباز شرکت کرده بودند که علی رغم بارش باران، قطع نشده بود. سرهنگ به اتفاق همسرش و پسرشان آگوستین که در آن زمان هشت ساله بود، در زیر چتر بزرگ، نمایش را تا آخر به تماشا نشستند. به هرحال دیگر از پسرشان آگوستین خبری نبود؛ او مرده بود و حتی بیدها آستر ساتن داخل تابوت اش را نیز خورده بودند.

سرهنگ یکی از عبارات قدیمی اش را به کار برد:«حالا ببین از آن چتر دلقک سیرک مانندمان، چه باقی مانده است.»

چتر را باز کرد، و شبکه ای از میله های نازک فلزی بالای سرش گشوده شد:«حالا تنها به درد شمردن ستاره ها می خورد.» و به دنبال این اظهار نظر لبخندی زد.

زن حتی به خودش زحمت نگاه کردن را نداد، و زمزمه کنان گفت: «همه چیز به همین صورت درآمده است؛ ما داریم زنده زنده می پوسیم.» چشمان اش را بست تا مجدداً حواس خود را روی مرد متوفی متمرکز کند.
صفحات کتاب :
221
کنگره :
‏‫‬‭PQ۸۱۸۰/۲۸‭‬‏‫‭/ ‮الف‬۴ک۵ ۱۳۸۹
دیویی :
‏‫‬‭‫‭۸۶۳/۶۴‮
کتابشناسی ملی :
‎۱‎۸‎۸‎۱‎۲‎۵‎۴
شابک :
978-964-374-210-2
سال نشر :
1389

کتاب های مشابه کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد