کتاب زنان از آخرین نگاشتهها و ثمرۀ پژوهشهای گالئانو است که با محوریت موضوع زنان در ۲۰۱۵ به چاپ رسید. گالئانو با قلمی نافذ و ادراکی شگرف از فلسفه و قانون و مذهب، تلنگری به کالبد بیجان انسانیت میزند و با پارادوکسی کنایهوار و گذرا، حماقتهای بشر در طول تاریخ را به سخره میگیرد. او میکوشد حلقۀ گمشدهای را در زنجیرۀ روایت مبارزات، فداکاریها، محکومیتها و دستاوردهای زنان در مناطق متفاوت جهان جستوجو کند؛ زنانی عمدتاً از اروپا و آمریکا که در طول تاریخ بشریت با وجود تبعیضات و موانع و مشقات زمانۀ خود، همواره در مسیر مخالف این رودخانه حرکت کردهاند. زنانی که برای دستیابی به رؤیاها و باورهایشان زندگی کردند و جنگیدند. گالئانو نویسندهای متعهد است که به شیوۀ روایتگری، جانب امانت را نگاه میدارد. او هوشمندانه با اشاراتی گذرا به وقایع و حوادث تاریخی و آمیختن چاشنی طنز به آن، ولو تلخ و گزنده، مطلبی را بیان میکند و میگذرد و بدین طریق خواننده را به تفکر وامیدارد.
پایهگذاری رُمان مدرن
حدود هزار سال پیش، دو خانم ژاپنی مطالبی را بهگونهای نگاشتهاند که گویی در عصر حاضر به رشتۀ تحریر درآمده است. به اعتقاد خورخه لوئیس بورخس و مارگریت یورسنار، هیچکس رمانی بهتر از افسانۀ گِنجی، اثر موراساکی شکیبو، ننگاشته است؛ این افسانه بازآفرینیِ استادانه از ماجراجوییهای مردانه و تحقیرهای زنانه است.
در هزارۀ بعدی، سی شوناگون، دیگر بانوی نویسندۀ آن سرزمین با موراساکی شکیبو در این ستودن غریب سهیم شد؛ کتاب بالیننامهها تولدی در ژانر زوهیتسو به شمار میآید که به معنای واقعی کلمه، مفهوم «بهدنبال حرکت قلم رفتن» را دربر دارد. آن اثر معرّقی رنگین از داستانهای کوتاه، دستنوشتهها، تفکرات، اخبار و اشعار بود. این قطعات به نظر پراکنده میآیند، اما در حقیقت متنوعاند و با مطالعۀ آنها گویی تصور میکنیم که خود در آن مکان و زمان حضور داریم.
اشتیاقِ روایتگری
مارسلا در انبوه برفهای شمال میزیست. شبی در شهر اسلو، با زنی سراینده و قصهگو آشنا شد. این زنِ داستانپرداز در نواختن آهنگها و نواهای گوناگون مهارت داشت و همراه با آن نغمهها، داستانهای زیبایی روایت میکرد؛ هنگام نقل داستانها، گاهی کاغذکهایش را سریع و تند از نظر میگذراند؛ همانند فالگیر و پیشگویی که طالع و اقبال افراد را سریعاً از قرعهها بازمیخواند.
این زنِ اهل اسلو دامنی بلند به تن داشت که پر از جیبهای کوچک بود. از جیبهای کوچکش کاغذکها را یکی پس از دیگری بیرون میکشید. در هر یک از آنها، داستانی خوشایند و زیبنده نگاشته شده بود که او بازگو میکرد؛ داستانی از بنیانگذاران. در هر داستان مردمانی بودند که میخواستند به دوران هنر جادوگری بازگردند و در آن عصر زندگی کنند. اینگونه او مردگان و فراموششدگان را زنده میکرد و در اعماق این دامن بلند، گذرگاههای جستوجوی زندگی و طلسم انسانهای پلید که در حالِ زندگیاند که میگویند که میرویند، جوانه میزد.
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالییییه...